خوش آمدید

امیدوارم از مطالب وبلاگ استفاده نمائید.

۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

از محبت خارها، گل می شود وز محبت سرکه ها، مل می شود.گفت دانائی که گرگی خیره سر


گفت دانائی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد این بشر
هر که با گرگش مدارا میکند
خلق و خوی گرگ پیدا میکند
هرکه گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته میشود انسان پاک
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
در جوانی جان گرگ بگیر
وای اگر این گرگ گردد با تو پیر .

مطلبی که باید عرض کنم اینه که ما چیزی بنام دشمن نداریم. چرا؟
در واقع این ما هستیم که دشمن درست می کنیم از همسایه منزل یا آپارتمان بگیر تا محل کار و کشور. اگر در آپارتمان خودمان خوب نباشیم و رفتار بد داشته باشیم عملا تمام همسایه با ما بد خواهند شد و بجای زندگی در آرامش همش به دشمنی که خودمان ساختیم فکر می کنیم و آنها هم در فکر این هستند که چطور از شر ما راحت باشند. ولی اگر خوب باشیم (انسان باشیم) هم ما در آرامش هستیم و چیزی بنام دشمن نداریم.
محبت کنیم و لذت ببرم
از محبت خارها، گل می شود وز محبت سرکه ها، مل می شود.
از محبت تلخ ها، شیرین شود وز محبت مسها، زرین شود.
از محبت دار، تختی می شود وز محبت بار، بختی می شود.
از محبت نار، نوری می شود وز محبت دیو، حوری می شود.
از محبت سنگ، روغن می شود بی محبت موم، آهن می شود.
از محبت نیش، نوشی می شود وز محبت شیر، موشی می شود.
از محبت مرده، زنده می شود وز محبت شاه،بنده می شود.
از محبت خارها، گل می شود




















هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر