بزرگی دروغ یا خلاف خود را بالای سرمان قرار می دهیم که نگرانیم هر لحظه برسرمان سقوط کند و سقوط سنگ هم اجتناب نا پذیراست و قطعا دیر یازود اتفاق خواهد افتاد پس در طول زندگیمان که خیلی هم کوتاه است دقت کنیم و با حداقلها زندگی کنیم و برای رسیدن به مادیات، معنویات خود را زیر سوال نبریم و هرچه از دروغ کم کنیم از وزن سنگ واز شدت ضربه نیز کم کردیم به امید زندگی شفاف و با آرامش (روز و شب بدون کابوس) داشته باشیم
ما آمده ایم با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم، نه به هر قیمتی زندگی کنیم
آورده اند كه بهلول بيشتر اوقات در قبرستان مي نشست
روزي هارون كه به قصد شكار از آنجا ميگذشت از وي پرسيد:بهلول اينجا چه ميكني؟
بهلول گفت:به ديدن اشخاصي آمده ام كه نه غيبت مردم را مي نمايند ،نه از من توقعي دارند ونه من را آزار ميدهند.
هارون گفت:آيا با ديدن قبرستان ،مي تواني از پل صراط و سؤال و جوابش مرا آگاهي دهي؟
بهلول گفت:در همين محل آتشي بيفروزيد و سيني فلزي بر روي آن نهيد تا داغ شود ،پس به هارون گفت: من با پاي برهنه بر آن مي ايستم و نام خود وهرچه دارم و هرچه امروز خوردم و آشاميدم ذكر مي نمايم ،تو نيز بايد چنين كني...
پس روي سيني ايستاد به سرعت گفت:بهلول و خرقه اي و نان جو و سركه و فوري پايين جست.
چون نوبت به هارون رسيد در معرفي نامش آنقدر بر سيني ايستاد كه پايش بسوخت و طاقت نياورد وبيفتاد.
آنگاه بهلول گفت: اي هارون اين نمونه دنيوي سؤال و جواب آخرت است.
آنها كه درويشند و از تجملات دنيا بهره اي ندارند آسوده از پل صراط بگذرند و آنها كه پايبند دنيا بوده اند ميسوزند و گرفتار ميشوند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر